0 دیدگاه

با سلام آقای دکتر ممنون از راهنماییتون من guast 220 هستم درمورد برادرم ازتون سوال پرسیده بودم مادرم به پدرم زنگ زد و پدرم اومد قرار شد باهم یه چند باری بدون اینکه برارم متوجه بشه تعقیبش کنن شاید چیزی متوجه شن ولی جر و بحثشون شد و پدرم بدون اطلاع ما زنگ زد به برادرم  گفت می خوام باهات صحبت کنم برادرم هم نگران اومد خونه و ماجرا را از ما پرسید منم بهش کفتم که مادرم به پدرم گفته که ممکنه سیگار بکشی به شدت عصبانی شد داشت منفجر می شد مادرم مقصر میدونست به خاطر این وضعش می خواست از خونه بره بعد التماس ها و گریه زیاد من نرفت و گفت از تو سربازی شروع به کشدن سیگار کرده گریه کرد و گفت حالا که چی خیلی ناراحت شد که این قضیه علنی شده منم بهش گفتم که هر کای بتونم براش می کنم که مشکلی براش پیش نیاد و نگران سلامتیش هستیم و گفتیم بهش اعتماد داریم گفت جوری رفتار می کنید انگار هروئین مصرف می کنم یا تزریقی شدم این قضیه فهمیدن پدرم خیلی براش گرون تموم شد شب نیم ساعت زودتر برگشت ولی با هیچکدوممون حرف نزد غذا هم نخورد واقعا مستاصل شدم نمیدونم به حرفش اعتمادکنم یا نه دلم می خواد باور کنم تا از این برزخ بیام بیرون نمیدونم چه برخوردی باهاش داشته باشم؟ رهاش کنم به حال خودش تو این مرحله؟ امکانش هست که چیزی نباشه ولی به خاطر این ماجرا بره سراغ مواد؟ واقعا به خاطر راهنماییتون ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید