سلام خانم دکتر من دختر ۲۶ ساله ای هستم

2.10K بازدید
0 دیدگاه

سلام خانم دکتر من دختر ۲۶ ساله ای هستم که با خانواده زندگی می کنم برادر ۲۳ ساله و خواهر ۱۷ ساله دارم پدر و مادرم از اول با هم مشکل داشتن و مدام دعوا میکردن کار پدرم طوری بود که خونه نبود و ما خیلی کم میدیدیمش میتونست به دیدنمون بیاد ولی نمی اومد براش اهمیت نداشتیم به هیچ کدوممون محبت نکرده و فقط تا وقتی که ورشکست نشده بود مخارج عادی مون را تامین می کرد به قول مادرم فقط به خانواده خودش اهمیت میداد بیشتر درآمدش را صرف پدر و مادر و خرج تحصیل برادرش می کرد مادرم هم پدرم را دوست نداشت و از بس سرمون را کلاه گذاشته بود بهش اطمیان نداشت و مدام با هم مشاجره داشتن و اعصابش خرد بود مادرم من را زیاد کتک زده و بهم خیلی کم یادم میاد محبت کرده باشه یا تو آغوش گرفته باشه و یا من را بوسیده باشه ولی به برادرم و خواهرم زیاد محبت می کرد (نمیدونم ربط داره یا نه یک سال بعد از تولد من پسری به دنیا میاره و در اثر سهل انگاری پدرم و مادرش سزارین نمیشه و بچه میمیره ) مادرن خیلی استرسی و نگرانه و مدام حرص و جوش میخوره خودش تو شرایط خیلی بدی بزرگ شده. پدرم ۸ سال پیش ورشکست شد و خونه را فروخت و پول خونه برد توی یک کار دیگه که در عرض شش ماه پولها را نمیدونیم چکار کرد که بدهی هم براش موند. ۳ سال پیش هم مجبور شد از شهرمون بره یک جای دیگه برای کار مثل سرایداری . توی این ۳ سال از هر فرصتی برای اذیت کردن ما استفاده میکنه برامون پول نمیفرسته و کارهای خودش را مدام تقصیر مادرم میندازه باهم خیلی مشکل داشتیم من دیگه نتونستم ساکت بمونم و درگیر بحثشون شدم و اصلا رابطه خوبی با پدرم ندارم میشه گفت اصلا رابطه ای ندارم خواهر برادرم هم شاید تصادفی ماهی یک بار باهاش تلفنی صحبت کنن. مادرم چند وقت پیش فکر می کرد برادرم معتاد شده و بحث و ماجرای و دعوای خیلی شدیدی داشتیم البته مطمئنیم که سیگار میکشه ولی خودش به شدت انکار کرد و الآن ۸ ماه از اون قضیه میگذره و من دلم میخواد فکر کنم که معتاد نشده علائمشم نداره و فقط بعضی شب ها از خونه بیرون میمونه و شبها هم دیروقت میاد و از هر فرصتی استفاده میکنه که خونه نباشه البته اگه من هم میتونستم ترجیح میدادم کل روز خونه نباشم برادرم سر کار میره ولی از حقوقش پس اندازی چیزی نداره یک ماشین هم داشت که ۳-۴ تومن فروختش و پولش دیگه نداره برا همینم مادرم مدام نگرانه که نمیدونه داره چیکار میکنه و استرسش به من منتقل میشه به طوری که همش منتظرم یکی از عزیزانم را از دست بدم وقتی از ۱۲ شب میگذره و برادرم نیومده هزار جور فکر وحشتناک به سرم میزنه من برادرم را از خواهرم و مادرم بیشتر دوست دارم نمیدونم عادیه یا نه؟ چند وقت پیش از خیلی ها شنیدیم پدرم اونجا زن گرفته و چند ماهی میشد که پول خیلی کمی برامون می فرستاد و دیگه حق بیمه ش را هم واریز نکرد حالا تقریبا هر روز مادر و پدرم مشاجره تلفنی دارن پدرم انکار میکنه و مادرم باور نمیکنه منم با پدرم بحثم شد و بعدش به مادرم گفت که دیگه من بچش نیستم . من شب ها تا ۱-۲ ساعت نمیتونم بخوابم مدام نگرانم و فکر می کنم اتفاق بدی می افته تلفن که زنگ میخوره ضربان قلبم به شدت بالا میره و منتظر خبر بدم صدای مشاجره پدر ومادرم را که میشنوم تمام بدنم شروع به تکون خورن میکنه و همه جام میلرزه افکار خودکشی دارم ولی خیلی شدید نیست روزی ۳-۴ بار تنها مانعم ۳ نفر افراد خانواده ام هستن که میترسم بعد مرگ من نتونن به زندگیشون ادامه بدن هیچ امیدی ندارم سرخورده ام و بیشتر از ۱ ماههاغلب اوقات حس غم دارم و گریه میکنم میخواستم قرص اعصاب و ضد افسردگی و ضد اضطراب بخرم و بخورم ولی نمیدونم چطور مصرفشون کنم لازمه بخورم؟ از وقتی افکار خودکشی سراغم اومده میترسم افسردگیم شدید بشه و به نقطه ای برسم که دیگه به هیچی فکر نکنم به زندگیم خاتمه بدم روز به روز بدتر میشم. وضعیت روحیم مانع میشه برای ارشد درس بخونم پارسال یک داشنگاه خوب روزانه قبول شدم ولی به خاطر مشکالات مالی و پول ندادن پدرم نتونستم ثبت نام کنم و سرخورده تر شدم. میدونید من نمیتونم پیش روانشناس و روانپزشک برم چون اصلا پول ندارم و برای خرج روزمره و کرایه هم مشکل داریم میدونم نوشتن این همه درست نیست چون که مواد هم مصرف نمیکنم نباید اینجا مطرح میکردم ولی ازتون خواهش می کنم بهم کمک کنید چون حس می کنم تا چند وقت دیگه به آخر خط میرسم. چه قرصی و چه طور مصرف کنم؟ اصلا نیاز به قرص دارم؟

دیدگاهتان را بنویسید

سلام.هر جه سریع تربا شماره٠٩٣۵۴٨٠٠٠١۴ فردا تماس بکیرین تا باهم فکرامونو بزاریم رو هم.منتظرم

دیدگاهتان را بنویسید
پاسختان را بنویسید
907 بازدید
0 دیدگاه

سلام خانم دکتر من دختر ۲۶ ساله ای هستم که با خانواده زندگی می کنم برادر ۲۳ ساله و خواهر ۱۷ ساله دارم پدر و مادرم از اول با هم مشکل داشتن و مدام دعوا میکردن کار پدرم طوری بود که خونه نبود و ما خیلی کم میدیدیمش میتونست به دیدنمون بیاد ولی نمی اومد براش اهمیت نداشتیم به هیچ کدوممون محبت نکرده و فقط تا وقتی که ورشکست نشده بود مخارج عادی مون را تامین می کرد به قول مادرم فقط به خانواده خودش اهمیت میداد بیشتر درآمدش را صرف پدر و مادر و خرج تحصیل برادرش می کرد مادرم هم پدرم را دوست نداشت و از بس سرمون را کلاه گذاشته بود بهش اطمیان نداشت و مدام با هم مشاجره داشتن و اعصابش خرد بود مادرم من را زیاد کتک زده و بهم خیلی کم یادم میاد محبت کرده باشه یا تو آغوش گرفته باشه و یا من را بوسیده باشه ولی به برادرم و خواهرم زیاد محبت می کرد (نمیدونم ربط داره یا نه یک سال بعد از تولد من پسری به دنیا میاره و در اثر سهل انگاری پدرم و مادرش سزارین نمیشه و بچه میمیره ) مادرن خیلی استرسی و نگرانه و مدام حرص و جوش میخوره خودش تو شرایط خیلی بدی بزرگ شده. پدرم ۸ سال پیش ورشکست شد و خونه را فروخت و پول خونه برد توی یک کار دیگه که در عرض شش ماه پولها را نمیدونیم چکار کرد که بدهی هم براش موند. ۳ سال پیش هم مجبور شد از شهرمون بره یک جای دیگه برای کار مثل سرایداری . توی این ۳ سال از هر فرصتی برای اذیت کردن ما استفاده میکنه برامون پول نمیفرسته و کارهای خودش را مدام تقصیر مادرم میندازه باهم خیلی مشکل داشتیم من دیگه نتونستم ساکت بمونم و درگیر بحثشون شدم و اصلا رابطه خوبی با پدرم ندارم میشه گفت اصلا رابطه ای ندارم خواهر برادرم هم شاید تصادفی ماهی یک بار باهاش تلفنی صحبت کنن. مادرم چند وقت پیش فکر می کرد برادرم معتاد شده و بحث و ماجرای و دعوای خیلی شدیدی داشتیم البته مطمئنیم که سیگار میکشه ولی خودش به شدت انکار کرد و الآن ۸ ماه از اون قضیه میگذره و من دلم میخواد فکر کنم که معتاد نشده علائمشم نداره و فقط بعضی شب ها از خونه بیرون میمونه و شبها هم دیروقت میاد و از هر فرصتی استفاده میکنه که خونه نباشه البته اگه من هم میتونستم ترجیح میدادم کل روز خونه نباشم برادرم سر کار میره ولی از حقوقش پس اندازی چیزی نداره یک ماشین هم داشت که ۳-۴ تومن فروختش و پولش دیگه نداره برا همینم مادرم مدام نگرانه که نمیدونه داره چیکار میکنه و استرسش به من منتقل میشه به طوری که همش منتظرم یکی از عزیزانم را از دست بدم وقتی از ۱۲ شب میگذره و برادرم نیومده هزار جور فکر وحشتناک به سرم میزنه من برادرم را از خواهرم و مادرم بیشتر دوست دارم نمیدونم عادیه یا نه؟ چند وقت پیش از خیلی ها شنیدیم پدرم اونجا زن گرفته و چند ماهی میشد که پول خیلی کمی برامون می فرستاد و دیگه حق بیمه ش را هم واریز نکرد حالا تقریبا هر روز مادر و پدرم مشاجره تلفنی دارن پدرم انکار میکنه و مادرم باور نمیکنه منم با پدرم بحثم شد و بعدش به مادرم گفت که دیگه من بچش نیستم . من شب ها تا ۱-۲ ساعت نمیتونم بخوابم مدام نگرانم و فکر می کنم اتفاق بدی می افته تلفن که زنگ میخوره ضربان قلبم به شدت بالا میره و منتظر خبر بدم صدای مشاجره پدر ومادرم را که میشنوم تمام بدنم شروع به تکون خورن میکنه و همه جام میلرزه افکار خودکشی دارم ولی خیلی شدید نیست روزی ۳-۴ بار تنها مانعم ۳ نفر افراد خانواده ام هستن که میترسم بعد مرگ من نتونن به زندگیشون ادامه بدن هیچ امیدی ندارم سرخورده ام و بیشتر از ۱ ماههاغلب اوقات حس غم دارم و گریه میکنم میخواستم قرص اعصاب و ضد افسردگی و ضد اضطراب بخرم و بخورم ولی نمیدونم چطور مصرفشون کنم لازمه بخورم؟ از وقتی افکار خودکشی سراغم اومده میترسم افسردگیم شدید بشه و به نقطه ای برسم که دیگه به هیچی فکر نکنم به زندگیم خاتمه بدم روز به روز بدتر میشم. وضعیت روحیم مانع میشه برای ارشد درس بخونم پارسال یک داشنگاه خوب روزانه قبول شدم ولی به خاطر مشکالات مالی و پول ندادن پدرم نتونستم ثبت نام کنم و سرخورده تر شدم. میدونید من نمیتونم پیش روانشناس و روانپزشک برم چون اصلا پول ندارم و برای خرج روزمره و کرایه هم مشکل داریم میدونم نوشتن این همه درست نیست چون که مواد هم مصرف نمیکنم نباید اینجا مطرح میکردم ولی ازتون خواهش می کنم بهم کمک کنید چون حس می کنم تا چند وقت دیگه به آخر خط میرسم. چه قرصی و چه طور مصرف کنم؟ اصلا نیاز به قرص دارم؟

دیدگاهتان را بنویسید

سلام.هر جه سریع تربا شماره٠٩٣۵۴٨٠٠٠١۴ فردا تماس بکیرین تا باهم فکرامونو بزاریم رو هم.منتظرم

دیدگاهتان را بنویسید
پاسختان را بنویسید
ترک اعتیاد در منزل در سایت www.aayandeh.net