0 دیدگاه

با سلام ،خیلی وقت بود دنبال کسی یا جایی بودم که بتونه راه چاره ای جلوی پام بزاره که واقعا بریدم و  عقلم به جایی قد نمیده امیدوارم که توسط شما بتونم بز این مشکل پیروز شم.


حدود  3 سال است که به صورت سنتی با شوهرم عقد کردم و حدود ۱ سال است خانه خودم هستم. با توجه به اینکه ازدواجمون سنتی بود و به گفته بزرگتر ها علاقه بین زوجین ایجاد می شه ولی با توجه به اختلاف فرهنگی و اقتصادی که خانواده ایشان با ما داشتن نتونستم علاقمند بهش بشم و همیشه آرزوی داشتن فردی دیگر به جای آن را داشتم ولی آن دیوانه وار عاشق من بود و به قول اطرافیان مثل پروانه دور من می گشت ولی اون با مردی که من می خواستم خیلی فاصله داشت و هر بار که این موضوع را با آنها مطرح می کردم در جواب من می گفتن مرد به این خوبی که اینقدر دوستت داره به خانوادش چیکار داری خودت باب میلت درستش کن و از کنار موضوع عدم علاقه قلبی من به آن می گذشتن و تا زمانی که تاریخ عروسی مشخص شد من علارقم میل باطنیم در مسیری که متاسفانه پا گذاشته بودم به جلو هل داده می شدم و اصلا از این موضوع خوشحال نبودم .


 پس از گذشت ۱ ماه از خانه دار شدنم متوجه رفتار مشکوک sms های مشکوک شدم با پیگیری موضوع بصورت مخفیانه متوجه شدم که همراه ۳ برادر دیگه و جوانان اقوامشون تریاک مصرف می کنند. وقتی موضوع را بهش مطرح کردم عصبانی شد و منکر شد تا اینکه شواهدم رو رو کردم و دیگه چاره ای جز اعتراف نداشت و اینکه بصورت تفننی تریاک مصرف می کنه که چه تفننی که حتی تا روزی ۳ دفعه هم ادامه داشت.من که حسابی از پی بردن موضوع ناراحت و عصبانی بودم و دیگه حتی یه ذره علاقه ای که بهش داشتم رو از دست داده بودم موضوع را به خانواده ها مطرح کردم و خانواده آن که آبروی خودشون را دیدن ۴ پسر معتادشون در خطر دیدند تقصیر را انداختن گردن من که تو با توقعاتی که داشتی پسر ما رو معتاد کردی؟گیرم که حرفشونم درست ولی کور که نبودن لقمه بزرگتر از دهانشون بر نمی داشتن و من به بقیه پسرهاش چیکار داشتنم؟


از آن موقع به بعد رابطه ام را باهاشون به شدت کم کردم و بسیار سنگین و تصمیم به جدایی گرفتن اما با اظهار ندامت شوهرم پدرم ازم خواست که یه فرصت دباره بهش بدم ،که چه فرصتی بود که سریع عهد شکنی می شد و دباره راه خودش رو میرفت و با رو شدن دستش دباره غلط کردم و فرصت دباره و هر دفعه من ازش بیشتر بدم می آمد و نسبت بهش بی اعتمادتر میشدم اوایل با التماس ازش تست ادرار می گرفتم آن هم با کلی دعوا و دوز و کلک که با آب قاطی می کرد و …..با التماس من دکتر آمد ولی به دکتر هم گفت که معتاد نیست و دکتر براش دارویی واسه جلوگیری از حوص داد ولی آنها رو برای خر کردن من می خورد و دباره می رفت سمت نشه کردنش آخه درد من اینه که با داداشاشه که اگه با دوستاش بود می دونستی که با قطع رابطش با آنها اوضاع بهتر می شه .خیلی برای اصلاح کردنش تلاش کردم اما چه فایده؟ خیلی به طلاق فکر کردم اما خانوادم که دوست ندارن دختری مطلقه داشته باشن هر دفعه به یه بهانه ای من و از این موضوع میترساندن که بعدش کسی پیدا نمیشه یا توی دادگاه نمی تونی اعتیادش را اثبات کنی و یا همه مردها همین طوری هستن آخه راستشو بخواهید پدر شوهرم و پدر خودم و عموهام هم گرایش به مصرف تریاک دارن به بهانه افزایش سن ولی آخه انتخاب آنها دست من نبوده که .


آن اوایل به زور ازش تست می گرفتم  اما الان دیگه اصلا تست هم نمیده و میگه با این کار شخصیت من و زیر سوال می بری و از طرفی به دلیل مخارجی که داریم از صبح زود میره سر کار تا آخر شب و البته کارش طوری است که می تونه مثل قبل از وسطش در بره و نشه اش رو بکنه ولی من دیگه نمیتونم چکش کنم که آیا مصرف داشته یا نه ولی خودش می گه که پول واسه این کارها نداره ولی من اصلا اصلا بهش اعتماد ندارم و این بی اعتمادی  و خود خوری خودم از اینکه باید چیکار کنم زندگیم و نابود کرده نه دیکه علاقه ای بهش دارم و از طرفی از تنهایی و عواقب طلاق هم میترسم و  ازتون چه پنهان که به خیانت بهش هم فکر کردم و حالا اینکه کی وجدانم اجازه این کار را بهم بده نمب دونم و از آن روز می ترسم.


خواهش می کنم کمکم کنید یه راه حلی بهم پیشنهاد کنید.آخه اگه یکی بود که به اعتیادش اعتراف کرده بود به فکر درمانش بودم نه اینکه دائم من بهش مشکوک باشم و بحثش باشه ولی جز اعصاب خوردی من نتیجه دیگه ای نداشته باشه.دارم دیوانه میشم زندگی بدون اعتماد سمه عذاب آوره.دیگه بریدم دلم آرامش می خواد ایندفعه با یکی دیگه نه با این

دیدگاهتان را بنویسید