سلام من فاطمه هستم ۲۴ سال سن دارم ۴ سال ازدواج کردم و یه دختر بچه ۲ ساله دارم من سالهای اول به شوهرم شک داشتم اما حدود ۲ سال است که فهمیدم که او تریاک مصرف میکند دفعه اول که ازش دیدم به خوانواده اش گفتم او به من گفت تفریحی میکشد و قول داد که دیگه نکشه بعد از مدتی دوباره ازش دیدیم خواستم به خانواده اش بگم که نگذاشت و دوباره قول بهم داد و حتی من او را تحدید کردم که اگر دوباره ببینم بچه ام را برمیدارم و خودم را گم و گور میکنم تا ۱۰ روز پیش که به مسافرت خانه خواهر شوهرم رفتیم قرار بود ۴ روزه برگردیم تا یک روز در جورابش یک بسته کوچک شیره دیدم باید عرض کنم که پدر من معتاد است و من کاملا با مواد مخدر آشنایی دارم ولی خانواده من از اعتیاد شوهرم خبر ندارند . اون موقع که دیدم به خواهرش و مادرش گفتم اما شوهرم بیشتر از پدرش حساب میبرد ولی مادر شوهرم از من خواست که به پدرش چیزی نگویم چون ترس سکته او را دارد بعد از اون جریان من به خانه برگشتم و به او گفتم فقط به خاطر دخترم هست که کاری نمیکنم وگرنه طلاق میگرفتم او به من گفت که من از مواد خوشم می آید ولی به صورت تفریحی میکشم ماهی ۲ بار اما من باور نمیکنم چون در مسافرت ۴ روزه شیره با خودش اورده بود او به من گفت چون در مسافرت سر درد میگیرد اورده بود که اگر سرش درد گرف مصرف کند ولی سرش درد نگرفت و مصرف نکرد باید بگم که او میگرن دارد از اون روز تا به حال ما با هم بحث داریم و من نمیدانم چه کار باید بکنم اول این که او مشتاق به ترک نیست دوم اینکه فکر میکنم در مورد تفریحی دروغ می گوید و چیز دیگر این است که قیافه او اصلا به معتاد نمیبرد و حتی الاعم یک معتاد هم ندارد و من به خاطر دخترم نمی توانم از او جدا شوم لازم به ذکر است که او سیگار هم میکشد جلو خود من هم میکشد و چیز دگر این هست که بعد از ازدواجم یک نفر ناشناس به من کفت که او حدود ۷ سال است که مکشد ولی من باورم نشد یعنی واقعا اینطور است؟ از شما خواهش میکنم مرا راهنمای کنید
1 پاسخ
با سلام.شما قسمتی از واقعیت زندگی خود را بیان کرده اید .با این وجود در آخر پرسش شما این است یعنی واقعا اینطور است؟!!!!
این سوال شما نشان می دهد نتنها همسرتان نمی پذیرد که اعتیاد دارد خود شما نیز باور ندارید!!!بنابر این در ابتدا شما می بایست به توانایی پذیرش برسید که با فردی زندگی می کنید که اعتیاد دارد .ا زمانی که به این باور نرسید نمی توانید برای زندگی مشترکتان و یا حتی فرزندتان قدمی بردارید.
ما زمانهایی را در زندگی تجربه میکنیم که بسیار ناخوشایند هستند اما هرچه آنها را نادیده بگیریم تنها زمان را از دست داده ایم.وگاهی نیز شرایط برای ما سخت تر و ناگوار تر میشود.بنابر این بهتر ان است که با تمام سختی و تلخی واقعیت زندگی را بپذیریم و برای حل آن تلاش کنیم.