من میخوام خودکشی کنم یکی کمکم کنه زنده بمونم خواهش میکنم منتظرم
خیلی خجالتیم پسرم و الان ۲۹ سالمه و تمام علائم خجالت شدید دارم ترس از جمع و اضطراب شدیدم دارم و به همین علت دچار افسردگی شدید شدم و بی پول بیکار موندم یه ترم لیسانسم مونده بخاطر خجالتی بودنم که ۷ سال پیش رفتم پیشش بهترین روانشناسا و روانپزشکا که نه تنها کمک و درمان بهم نکردن که وظیفشون بود کاری کردن ۱۰۰۰۰ برابر بدتر شدم و افسردگی شدید مبتلا شدم نتونستم بنابراین کار و پول و پیشرفت و موفقیت و خوشی نداشتم الان تنها راهم رو خودکشی پریدن از کوه میدونم بله خجالت شدیدم و ترس از جمع و اضطراب شدید داشتم از ۵ سالگی مبتلا به خجالتی و گوشه گیری شدم چون هر جا میرفتم تحقیر و سرزنشم میکردن و میگفتن که خوب حرف نمی زنی و زرنگ نیستی در حالی که من کاملا نرمال و سلامت بودم منم از این رفتارا سر خوردهو گوشه گیر شدم هیچ کسم تو این ۲۵ سال بخاطر خجالت و گوشه گیری اضطراب شدیدم یه بار منو نبرد دکتر ای خدا چقدر بدبخت و بد شانسم که وقتی رفتم دکتر بعلت اینکه هیچ درمان و مشاوره خاصی برام انجام ندادن منم افسردگی شدید پیدا کردم و از کار و تحصیل باز موندم تقریبا ۱۲ دکتر مختلف و معروف رفتم تو این دو هفته اخیرم یعنی همین مهر ۴ تا دکتر مختلف رفتم دکتر داود نجفی توانا و مشاوره حکمت دکتر امینها و کلینک روان درمانی دانشگاه تهران خانم مبصق که تو ۴۵ دقیقه مشاوره گفت خشم به خودت باعث افسردگیت شده فقط همینو تکرار کرد اخه من نمیدونم این روانشناس بود یا ادم عادی اخه تو ۴۵ دقیقه فقط دو تا جمله تکرار میکنن میگفت خشمت به خودت با عث افسردگیت شده این چه جور مشاوره اخه و دکتر جعفر بوالهری که هیچ دارو نداد و گفت فقط با عضو با سواد خانودهت بیا همین و هیچ کدوم از این دکترا که رفتم درمان موثر و که حس کنم بهتر شدم اصلا انجام ندادن داروم که اون چند سال پیش رفتم اولین روانپزشکی که رفتم و خدایش این اقا باعث افسردگی شدید و سر خوردگی من شد دکتر روانپزشک سید مهدی صمیمی اردستانی که قرص قلب پروپنالول و سیاتالو پرام داد ولی اصلا روان درمانی مشاوره نکرد با اینکه فهمید قرصاش جواب نداده و میخوام برم خودکشی کنم و دکتر شیروانی روانپزشک که فلوکستین داد که داروی سادهو ابتدایی و دکتر مجید صادقی روانپزشک تو سعادت ابادو بیمارستان روزبه بهم سرتونین داد یه دو هفته خوردم تاثیری نداشت ول کردم همینا دیگه و هیچ مشاوره و روان درمانی برام انجام ندادن تا حالا ۱۶ دکتر مختلف رفتم و الانم چند ساله یه ترم لیسانسم مونده و بیکارم هر جام میرم میگم میخوام خودکشی کنم برم جلو مترو بپرم یا وسط یه میدون خودسوزی کنم که کاملا جدیم عین خیالشون نیست و هیچ دارو یا درمان موثری انجام نمیدن که حس کنم یه ذره بهتر شدم
من علتشو فهمیدم اینکه من رفتم دکترهای روانشناس زیادی برای درمان خجالتم که خدایش هیچ درمانی برام انجام ندادن و قصدم نداشتن انجام بدهن چون مطمنا روانی بودن و از خجالتی بودن و اضطراب داشتن من لذت میبردن برای همین من دچار اضطرابو نگرانی شدیدی شدم که چه بلای سرم خواهد اومد در حالی که هیچ کسم قصد کمکم بهم نداره این شد که از این دکتر به اون دکتر میرفتم به امید اینکه یکی پیدا شه کمکم کنه و این ارامشو از من گرفت طوری که شبام خوابم نمیبرد فکر میکردم عده میخوان اذیتم کنن و میخوان من رنج بکشم و همش تو این فکر بودم با این دکترا روانی مبارزه کنم و یکی رو گیر بیارم که واقعا دکتر باشه و درد منو درمان کنه و بهم دلداری و هم دردی کنه با هم همین باعث شد من اضطراب و افسردگی شدید بگیرم بعد که ۴۰ دکتر روانشناس رفتم و هیچ کدومشون قصد درمان و کمکی بهم نداشتن بخدا خیلی افسرده شدم و فکر کردم هیچ ارزشی ندارمو بقیه از رنج بردن من و اذیت شدنم لذت میبرن حالا شما منو راهنمای کنید لطفا که ببینم چی کار کنم خودم بازسازی کنم و اثرات تخریبی اینا از بین بره خواهش کمکم کنید روح و روانم بازسازی کنم این چه مملکت خراب شده بری دکتر پولم بدی نه کمکم ن کنن و بدترتم بکنن و لذت ببرن از رنج کشیدنت واقعا داغونم خودتون بذارید یه لحضه جای من ببیند من چی کشیدم البته به مدت ۶ ساله تمام اینجوری بودم از موقعی که رفتم دکتر
سلام امیدوارم حالت خوب باشه…پیگیری شد کارت؟؟ الان چطوری؟؟امیدوارم بیای و ب این سایت سربزنی …دنیا جاده پیخ و خم هاست خودتو نباز ب همه ثابت کن اشتباه میکردن الانم دیر نیست و فقط دنبال راه های درست باش …چرا آرامشو در رابطه با خدا بررسی نمیکنی؟؟ شما میگی ۴۰ پزشک رفتی و درمانی نگرفتی درحالی ک درمان دردت پیش خود خداست نه فرد دیگری ..ان شاءالله بهتر شده باشی
اینجا جوش هواش آدماش دکتراش همه چیش مسمومه
چندتا کتاب انگیزشی بگیر کتابای آنتونی رابینز برای من بهتر از سیتالوپرام اثر کرد و با این کتابا اون قرصارو ترک کردم فیلم دیدنم کمکت خواهد کرد خودت برا خودت چاره کن چون باقی براشون مهم نیست حتی خانواده
میدونی من فرصتشو ندارم و حنی اختیار خودمم ندارم ولی به تو ی چیزی میگم چون پسری و از من ازادتری
ی پیج بزن اینترنتی کار کن تا کسی رو نبینی یا ی پیج برن وقتب فالوور زیاد شد با تبلیغات پول در بیار
اینترنتی عاشق شو یا دوس دختر بگیر مطمئن باش عشق خیلی کمکت میکنه مخصوصا اگه کسی باشه که واقعا بهت اهمیت میده حتی شده از روس ترحم
اگه هم نه بزار بهت بگم از نظز من زندگی ارزش درد کشیدن نداره
باسلام .من اصلا حالم خوب نیست شب ها توخواب همش خواب بدمیبینم .وقتی هم بیدار میشم دلشوره اضطراب .چندین باربیمارستان بساری شدم شوک دادن حدود ۲۰بار الان ۳ساله خدایی حالم خیلی بده همش فکر خودکشی دارم انقدر حالم بده حاضرم زنده زنده اتیشم بزنن .والانم میخوام خودکشی کنم تمام
13 پاسخ
همیشه برای همه سواله فردی که میخواد خودکشی کنه در آخرین لحظه به چی فکر می کنه گریه های مادرش و یا حسرت های پدرش و حتی به دنیایی که براش یه دنیای دیگه رو ترک می کنه در حالی که نمیدونه هست یا نیست اما من این لحظه رو تجربه کردم با بند بند انگشتانم و صدای تپش قلبم راستش جواب این سوال …
من در آخرین لحظه هیچ چیزی رو ندیدم جز آرامشی که با ترک اندوه نا پیدای وجودم که می تونستم برای همیشه ازشون فرار کنم و به این فکر نمی کردم خوب بعدش چی
آیا بعدش می تونم دوباره بخندم خنده ای از ته دل که حتی صداش رو فراموش کرده بودم راستش ذهنیتی بی درنگ من رو به طرف خودش می کشید و من بیشتر بهش دل میبستم و اون بیشتر من رو به خودش وابسته می کرد
آرامشی وصف ناپذیر در وجودش بود آرامشی که بهش غبطه می خورم اما بیشتر و بیشتر جذب اون حس عجیب می شدم دو هفته از شروع سال تحصیلی جدید می گذشت و من که همیشه آرزوی رفتن به دبیرستان رو می کردم و تابستونی سخت همراه با درس خوندن زیاد پشت سر گذاشته بودم تازه با حقیقتی وحشتناک رو به رو شده بودم من اونی که می خواستم نبودم اما نا امید نشدم من مثل اکثر بچه های دبیرستانی باید تو یه ازمون تستی ثبت نام می کردم وقتی وارد سالن ازمون می شدم اولین چیز که نگاهم رو به خودش جذب می کرد دوستام بود به همشون تک به تک سلام کردم نفر آخر رو خوب میشناختم تعداد روز هایی که با هم دوست بودیم تویه چهار سال اخیر به ۲۰ روز هم نمی کشید سلام کردم یه جواب از روی اجبار داد بهم برخورد راستش نمیدونم حتی چرا بهش فکر می کردم اما من کل امتحان درگیر اون لحظه بودم و فکر می کنم اون حتی یه لحظه هم در مورد کارش فکر نکرد راستش جز درس خوندن از مغزش استفاده ای نمی کرد.
کم کم اوضاع سخت تر و سخت تر می شد تراز های پایین در ازمون های تستی و نمره های نسبتا خوب در مدرسه فشار های خانواده تا بوی غرور چند تکه کاغذ هم کلاسیام اطراف من رو احاطه کرده بود امتحانات نوبت اول شروع شد و من برای امتحان شیمی با معلم مدرسم کلاس خصوصی گرفتم و بعد کلاس فکر می کردم همه چیز رو بلدم و بعد امتحان چیزی رو دیدم که برای اولین بار میدیدم معلمی سر جلسه برگه ها رو تصحیح کنه نوبت من شد هجده و نیم و من دیگر توانایی بالا اوردن سرم رو نداشتم و با سرعت مدرسه رو ترک کردم شروع به گریه کردن کردم و مو های صورتم که تازه سبز شده بودند برای اولین بار اشک هام رو میدیدن سریع رفتم خونه از خودم بدم می اومد و جنون خودکشی وجودم رو فرا گرفته بود اولین بار نبود چنین حسی داشتم قبلا هم تجربه کرده بودم اما این فرق داشت یک پتوی مسافرتی رو به پنکه حلقه زدم
من پسر شادی بودم تا قبل از اینکه وارد دوره اول متوسطه بشم روز های اول به زیبایی تمام می گذشت و من در محیطی که از نظر خودم در اون لحظه بسیار دوستانه به نظر می رسید
می خواستم برم بالا که تلفن زنگ خورد تلنگر عجیبی بود.
و من پسری ۱۷ ساله هستم که هر روز با مرگ دست و پنجه نرم می کنم هنوز زنده.
توی بیشتر خونواده ها پسرا ازادی زیادی دارن پس ازش استفاده کن و چیزای جدید اما بی خطر رو تجربه کن مث عشق یا حتی حس مسئولیت تا سروپا نگهت داره و بخواب وقتی ناراحتی یا حتی گریه کن و وقتی ۱۸ سالت شد برو دانشگاه و اونجوری که راحتی زندگی کن
سلام برادر عزیزم،شما باید روانکاوی و روان درمانی کنین،ینی تمام خاطرات کودکیتونو ک باعث این موضوعات شده ب یاد بیارین و برای خودتون یا یه معتمد تعریف کنین و اجازه بدین احساسات سرکوب شدتون بیرون بیاد مثل غم و خشم و…حتی گریه کنید،اونقدر اینکارو انجام بدین تا وقتی اون خاطره رو تعریف کردین دیگه ناراحت نباشین،البته تو این راه اوایل حالتون خیلی بد میشه حتی بدتر از قبل ولی نباید دست نگه دارین باید اونقد ادامه بدین تا احساسات سرکوب شدتون بیرون بیاد و خوب بشین،دوستون دارم