0 دیدگاه

سلام وقت بخیر خانم دکتر من فرزانه هستم (روز گذشته براتون ایمیل زده بودم و در موردشرایط زندگیم ازتون راهنمایی خواسته بودم) اول میخواستم تشکر کنم از پاسخگویی تون خانم دکتر من ۳۱ سالمه زمانیکه با این آقا آشنا شدم ۲۱ سالم بود (شهریور ۱۳۸۰) اون موقع به دلیل کم بودن سنم خیلی رفتارهای غلط داشتم درست خوب و از بد تشخیص نمیدادم با عقل ناقص خودم و تنهایی اقدام میکردم (نمیخوام کارهامو توجیح کنم) خانواده ها هم به جای اینکه راهنمایی کننو راه جلوی پامون بزارن چاه میزاشتن و شمشیراشونو از رو بستنو از زدن هیچ ضربه ای دریغ نکردن هدفشون به هم زدن این رابطه بود که به بدترین نحو اجرا کردن نه اونا به خواستشون رسیدن نه ما و عواقب خیلی بدی در پیش داشت که جبران ناپذیرن (پناه بردن سعید به دوستا و اعتیاد – کناره گیری از خانواده- فنا شدن منو از دست دادن همه موقعیتهام که جبرانی درش نیست (آب رفته به جوب برنمیگرده) خیلی دلم میخواد یکی باهام صحبت کنه که بی طرف باشه به خدا نفس کم آوردم احساس میکنم هیچکس درکم نمیکنه دلم میخواد از راهنمایی کنن نه نصیحت ! نمیدونن توی دلم داره چی میگذره همه سنگ خودشونو به سینه میزنن همش چشمم به اینه که سعید یک کاری انجام بده یک ذره امیدوار بشم ولی آتیش سعیدم دیگه گرمم نمیکنه همش من باید اونو حمایت کنم خیلی دروغ میگه خیلی. اصلا هیچ چیز رو جدی نمیگیره از کنار همه چیز راحت میگذره اصلا براش مهم نیست چه بلایی داره سر خودشو و من میاره الانم که نمیخواد دست برداره از این کاراش مثلا داره ترک میکنه ولی رفتاراش چیز دیگه ای نشون میده احساس میکنم دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم خودمم که دارم تموم میشم زندگیم از دستم رفت دیگه. بد آفتی افتاده توی زندگیم (اعتیاد سعید) تورو خدا کمکم کنید یک راهی جلوی پام بزارین با توجه به شرایطی که دارم منتظر جوابتون هستم

دیدگاهتان را بنویسید