سلام جناب دکتر بسیار عزیز
ممنون از لطف بیدریغتان که زود جوابم را دادید.بینهایت خوشحال و امیدوارم کردیدالهی هرگز در زندگی خاطر عزیزتان را غمی آشفته نسازد. چهره ی مهربانتان همواره پیش رویم خواهد بود تا به امید خدا هر وعده سر نماز برای شما و تمام عزیزانتان دعا کنم و میدانید دلهای شکسته بخدا نزدیکتر است.همه نوشته های گهربارتان را ذخیره کردم تا پیشنهادات عالیتان را روزی چند بار مرور کرده و شاید بتوانم خواهر برادرانم را ( که حرف مرا اصلا قبول نمیکنندو معتقدند که او عمدا و بخاطر تنبلی واز زیر بار مسولیت شانه خالی کردن این کارها را میکند)قانع کنم.شما را بخدا تنهایم نگذاریدوباز هم راهنماییم کنید و لطفا برایم دعا کنید تا دراین مسوولیت سهمگین کوتاهی و قصوری نداشته باشم.بر اساس پیشنهاد حضرتعالی بایدخدمتتان عرض کنم که متاسفانه تنها من و دو تا از برادرانم در این شهر هستیم بقیه در مشهد و تهران زندگی میکنند و همگیشان تلاش میکنند تا خود را هر چه بیشتر از برادرم و بقول خودشان دردسرهایش دور نگه دارند. ( همواره حرفشان این است که خودش کرده.. خودش مقصر است ..چکارش کنیم بچه که نیست ….)در ثانی برادرزاده ها و خواهر زاده ها به برادرم به چشم سوژه ای برای خنده و یا بهتر بگم دیوونه ای که هر چه سرش بیاد حقشه و شاید آبروشون رو میبره نگاه میکنند. وجود زن پدری که در حال حاضر ۹۹۰ هزار تومن حقوق پدرمان را میگیرد و سوای اینکه هیچ مسوولیت مالی بعهده نگرفته هیچ که عامل قوی تحریک خواهر و برادرانم بر علیه برادرم میباشد که البته خیلی زیرکانه موفق هم میشود مشکل دیگری است که من دارم.آنها معتقدند که من لی لی به لالای برادرم میگذارم و برای جلب توجه من هم تا حالا اقدام به خودکشی چندین باره کرده.اصلا ضربه روحی که به او وارد آمده و…..قبول ندارند همسرانشان هم آنها را تشویق به کنار گود بودن میکنند.در حال حاضر او تنهاست در خانه ای که مملو از خاطرات والدین مرحوممان است اگر برایش غذایی نبرم چیزی هم در خانه باشد شاید نخورد چیزی هم که نباشد کسی کاری نمیکند اصلا برایشان مهم نیست که چیزی نداشته باشد.فقط حرفشان این است که خوب بره دنبال کار (درک نمیکنند کسی که زمان طرح سربازیش در دانشگاه تدریس میکرده و بعدهم در اداره بیمه شغل خوبی داشته) حالا با این سن و حال و روزش که متاسفانه شهرهای کوچک خوب میدانید هر حرکتی حسابی غلو هم شده و منتشر میشود آیا امید کاری هست؟بسیار کم طاقت شده و زمانی که فهمید دکتر چنین تجویزی برایش داده بیشتر امیدش را از دست داده و خودش هم گاهی فکر میکند دیوانه یا متاسفانه روانی است.همه چیزش را از دست رفته و غیر قابل جبران میداند و صد البته که من هم فقط بلطف خدا و شاید یک معجزه امیدوارم.
پوزش میطلبم که اینقدر سرتان را بدرد آوردم اما خواستم تا شرایط را شفاف تر خدمتتان عرض کرده باشم.بیصبرانه در انتظار راهنماییهایتان هستم.همواره موفق و سربلند باشید.
خواهر درمانده ( ن.خ)
1 پاسخ
با سلام
از بابت ابراز لطف شما سپاسگزارم و خداوند را به خاطر توفیق خدمت شاکر.نیاز به مراجعه به روانپزشک و تحت نظر بودن به هیچ عنوان به معنی دیوانگی و یا انگ اجتماعی نیست چه بسا افرادی همچون برادر شما با ضریب هوشی بالا ممکن است در مقطعی از زندگی نیاز به خدمات پزشکی تخصصی حوزه اعصاب و روان داشته باشند .رفتار مورد اشاره در زمینه برادران و خواهرانتان در زمینه مشکل مزمن برادرتان را حمل بر بی اطلاعی ایشان بگزارید بهتر است مثل خودتان ایشان را به مشورت با پزشک تشویق نمایید از ایشان انتظار معجزه نداشته باشید و بهتر است خودتان ابتدا برادرتان را به سمت درمان صحیح هدایت کنید . قطعا برادر شما نیاز به خدمات روانپزشکی دارد . بهتر است با پزشک متخصص مشورت کرده و نتیجه را به من اطلاع دهید
دکتر جورقانیان