سلام خسته نباشید
پدر من شخصیت بسیار پرتلاش محترم خودساخته قدرتمند و مورد احترامی در طول زندگی از دید همه آشنایان بوده است و همواره مخالف شدید مصرف هر گونه مواد مخدر بوده با وجود اینکه سیگار می کشیدند همیشه از این موضوع ناراحت بوده و برای رعایت اخترام خانواده هیچگته در حضور ما سیگاری نکشیده بودند.
سال گذشته فشارهای روانی،ذهنی، مالی و اقتصادی و کاری بسیار زیادی داشتند و اکثر سال را خارج تر تهران بودند.
شکاکیت پیدا کردند از فروردین به خانواده شدید مظنون شدند. احساس آسیب و گزند و تعقیب شدیدی داشت فکر میکرد همه جا دوربین و شنود است و عصبی شده بود و توهم شدید داشت صداها و اشخاصی را میشنید میدید.
ما به محض متوجه شدن سریع به روانشناس مراجعه کردیم مشاور تشخیص داد اختلال هذیانی پارانویا از نوع آسیب و گزند است و پدر در طی صحبتهای هذیانی که با دکتر داشته گفته شیشه استفاده کرده ولی وی به دلیل شخصیت ایشان قبول نمیکرد که اثر داروی مخدر باشد چون پدرم بیماریاش را قبول نداشت هم کار مشاوره بسیار سخت بود و از طریق خانواده پیگیری میشد الان ۲ ماه است که قرص زیپرکسا۲۰ (الانزاپین خارجی)مصرف می کندولی همچنان سوءذن و بدگمانی را دارد الان مشاور میگوید اثر شیشه است و پدر به شیشه اعتیاد پیدا کرده ولی چون شخصیت لجوج باهوش و قدرتمندی است نمیتواند کاری بکند که مجاب شود مصرفش را قطع کند بعد از ۲ ماهسخت و حالا با این صحبت مشاور که دکترای روانشناسی بالینی دارد من بسیار نا امید شده ام حواهشمندم راهی نشانم دهید
1 پاسخ
بازدید کننده گرامی سلام
یکی از مسائل مهمی که درمان اعتیاد را به تاخیر می اندازد مسئله پذیرش بیماری توسط بیمار و اطرافیان بیمار است. بسیاری از افرادی که ماده ای را مصرف می کنند به ظاهر چنان شخصیت مستحکمی را دارند که به عنوان یک فرد نمونه در خانواده و جامعه شناخته می شوند و هیچ کس باور نمی کند که آنها نیاز به مصرف چیزی داشته باشند حتی خودشان هم در برخورد با مسئله اعتیادشان سالها از دفاع روانی انکار استفاده می کنند یعنی به خودشان می گویند من معتاد نیستم آن قدر اراده دارم که هر وقت بخواهم این ماده را کنار بگذارم در حالی غافل از این هستند که آن ماده کل اختیار و اراده آنها را از آنها گرفته است. در مورد پدر شما هم آنچه مانع درمان است شخصیت به قول شما خود ساخته و محترم وی است .
وی در مرحله جنون ناشی از شیشه است که بسیار خطرناک است و خودش به بیماری خودش بصیرت ندارد و هوش فعلی وی هم به خاطر مصرف شیشه است بنابراین شما چاره ای ندارید که جز اینکه بیماری وی را از شخصیت وی جدا نمایید و وی را علی رغم خواسته اش در یک بیمارستان روانپزشکی بستری نمایید. البته اگر حوصله کنید و با همدلی و گوش کردن به هذیان های گزند و آسیب وی به وی نزدیک شوید و اعتماد وی را جلب کنید و کاری کنید که درک کند می خواهید به وی کمک نمایید و او را برای بستری در بیمارستان ترغیب نمایید ٫ بهتر است.
خلاصه کلام گرچه پدر شما فرد محترمی است ولی اکنون یک مجنون و یک معلول بیمار است که خودش بیماری اش را قبول ندارد و ما که می دانیم او بیمار است باید برای وی تصمیم گیری نماییم.
دکتر وهداد ورزقانی
۲۳/۴/۸۸